به نام خدا
تاریخ که همه اش تکرار می شود، اما مردم چی؟ مردم که تکرار نمی شوند... پدر و مادر من چی؟ برادرم، خواهرم؟ آنها که تکرار نمی شوند؟
تاریخ که همه اش تکرار می شود، این سده و سده های قبلی و بعدی. اما ما چه؟ ما که عمر صد ساله و دویست ساله نداریم که دوره ی شاید شاد بعدی را ببینیم... . مثل یک مورچه ی کوچک بدبخت که حتی نمی داند ورودی از کدام طرف است و خروجی از کدام طرف، توی این دریای بزرگ زمان، دست و پا می زنیم، در گوشه ی کوچکی از آن، بدون اینکه دستمان به افق های دیگر برسد...
ما چه بدبختیم، بی نتیجه ...
تاریخ که همیشه تکرار می شود، اما اشک های عزیزان مرا در کجای آن می نویسند؟ سالهای سخت زندگی آنها را در کدام صفحه ی آن می نگارند ...
گور پدر تاریخ و تکرار آن... ! گور پدر هر چه کتاب تاریخ است... !
زندگی مرا به من پس بدهید.
زندگی مادر و پدر مرا به آنها پس بدهید.
زندگی تمام عزیزان من در وطن ویران شده ام را به آنها پس بدهید.
زندگی وطنم را به او پس بدهید.
وطن عزیز مرا از این بیگانگان به گل نشسته ی سنگین بگیرید.
وطن من،
نفسش گرفته ... نفسش را به او پس بدهید ... .
خدایا !
به که بگویم؟
به چه زبانی بگویم؟
چگونه بگویم؟
...
خدایا...
« وطن پرنده ی پر در خون...»
بانوی گمشده
دوم آذر 1388
Round, like a circle in a spiral
Like a wheel within a wheel.
Never ending or beginning,
On an ever spinning wheel
Like a snowball down a mountain
Or a carnaval balloon
Like a carousell that's turning
Running rings around the moon
http://playcast.ru/uploads/2009/03/20/886331.mp3
به راستی عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
رخصت
چیه؟ اومدی تبلیغ کنی؟ مرسی. ولی من از تبلیغ بدم میاد. بدم میاد آقاجان، بدم میاد ... . شرط می بندم که حتی یه خط از متنو هم نخوندی.
منم بدم میاد. اما هم اونو خوندم هم پایینیشو!
توجه کرده باشید اون متنی که نوشتم مربوط میشد به همون تکراری که ازش صحبت کرده بودید.
:]
رخصت
توجه کردم، آره.
ممنون.
فکر کنم که زود قضاوت کردم. شرمنده ام.
متاسفانه تاریخ هی تکرار می شه، و ما ناتوان و ناتوان تر در تغییر دادن ):
و واقعن ما چه بدبختیم، بی نتیجه ...
سلام
امروز روز جهانی حقوق بشر است ؛ چه روز خنده داری!