دنیا که می چرخد
آرزوهای تو هم می چرخند
می چرخند
می چرخند
مثل یک گلوله توپ بازی که به دیوار می خورد !
اصلا معلوم نیست چه می شود، به کجا می رود ...
معلوم نیست سهم تو از این همه آب و آسمان و کوه و درخت، کجاست ...
معلوم نیست سهم تو
از این همه لبخند ناز پراکنده در آسمان چه می شود ...
لبخندهای منزل گزیده در آسمانهای بالا دست، بدون دود و آهن ...
مثل مسابقه می ماند. شاید آخرش ببازی. ماشین آخرین سرعتت که همه امیدت بود، آتش بگیرد و تو، تکه های سوخته آرزویت را جمع کنی و در بزرگترین سطل زباله نزدیک بریزی ...
همین است.
دنیا که می چرخد،
آرزوهای تو هم مثل گلوله های رنگین توی « گردونه» ی انتخاب، می چرخند و شاید،
از سهم تو،
هیچکدام بیرون نیفتد ...
هیچکدام انتخاب نشود ...
دنیا که می چرخد،
آرزوهای بی گناه تو هم می چرخند
تو هم می چرخی
و رویا می بینی
و رویا می نوشی
و سهم تو از تحقق آرزوهایت،
همین چند تکه رویای آلوده به کابوس است
دنیا که می چرخد ...