بی نام

 

دنیای بدی داریم !
خدایا! دنیا به کسی رحم نمی کند، آدم، آجر، آهن، سنگ، ابر، ‌آسمان، دود، ساختمان، حیوان، خورشید به کسی رحم نمی کند...
اما تو مگر از جنس آنهایی؟ مگر تو ادعای خدایی نداری؟ مگر تو خدا نیستی؟ پس چرا رحم نمی کنی بر ما؟
چرا بر مادر تنهای من رحم نمی کنی...
چرا بر یک عمر زندگی از بین رفته اش رحم نمی کنی؟
خدایا!
تو را هم بگذارم کنار همین دیوارهای عظیم سر به فلک کشیده و 
                           همین خودشید تابنده سوزان و
                           همین رگبارهای کوبنده؟
تو را هم بگذارم کنار همین معاونت بی رحم منابع انسانی و همین پدر و همین آدمها؟
تو چرا رحم نداری بر ما...؟
تو هم قانون جنگل را پیاده می کنی؟
دوست داری این اوضاع را؟ دوست داری ضجه های آسمان شکن مادر را در دل، بشنوی؟
رحم نمی کنی بر ما... خدایا...!
دنیای بدی آفریده ای...
آدمهای آدم خوار
دیوارهای آدم خوار
زمین داغ آتشین
بدون قانون
بدون اندازه
بدون رحم
بدون عدالت
...

نامردی، خدایا... !