به نام خدا
شل
افسردهپوچ و خسته ...
دری نیست که از آن بگریزم از این همه ناآرامی؟
دری نیست که از آن، از دنیا فرار کنم؟
بگویید کالسکه را آرام تر برانند ... من سرم گیج می رود ...
و چشمانم، از درد، می خواهد از حدقه به در آید ...